امر به معروف و نهی از منکر پشت درهای بسته!
💠گویند روزی حاکم شهر بصره به یکی از باغ های شهر رفته بود. چشمش به جمال زن باغبان افتاد و خیال سوء کرد. پس باغبان را به دنبال کاری فرستاد و به زن گفت: درها را ببند تا کسی مزاحم ما نشود! زن گفت: همه درها را بستم الا یک در که آن را نمی توان بس! حاکم با تعجب پرسید: کدام در؟ زن گفت: دری که میان ما و خداوند است.حاکم از شنیدن این سخن پند آموز زن، پشیمان شد و استغفار کرد و دیگر به آن زن نزدیک نشد