نهی از منکر با آیات قرآن 💢گویند وقتی عمرو لیث صفاری در زمستان با لشکرش وارد نیشابورشد، لشکر او در خانه های شهر ساکن شدند. پیرزن فرتوتی، پنج خانه داشت و سربازها در همه آن ها ساکن شده بودند. پیرزن برای شکایت، نزد عمرولیث رفت و به او گفت: من پیر زنی هستم که پنج خانه دارم. لشکر تو آن ها را گرفته و اشغال کرده است. خوب نیست من همراه با دختر و عروسم، با لشکر تو در یک منزل باشم.عمرو گفت: تو می گویی لشکر من در سرما بمانند؟! آیا این آیه قرآن را خوانده ای که می گوید: إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً وَ کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ؛[۱۰] همانا پادشاهان وقتی وارد شهری شوند، آن را تباه سازند و عزیزانش را خوار و ذلیل کنند و این رویه آنان است. پیرزن که زنی دانا و اهل قرآن بود در پاسخ به او گفت: آری، چنین است که می‌گویی؛ اما در حیرتم که چرا امیر این آیه قرآن را نخوانده است که خداوند فرموده:فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَهً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ؛[۱۱] پس این خانه های آنهاست که به کیفر ستمکاریشان به ویرانه ای مبدل شده و در این، عبرتی برای مردم داناست.امر به معروف و نهی از منکر پیرزن با آیه قرآن، در امیر بسیار اثر کرد و دلش نرم شد و گفت: ای پیرزن! برو به خانه خود که ما الان حرکت می کنیم!آنگاه فرمان حرکت داد و دستور داد در بین لشکریان اعلام کنند هر سربازی که در خانه ای از خانه های شهر بماند، کشته خواهد شد. لشکر عمرو لیث حرکت کردند و در باغی بیرون شهر، اطراق نمودند و بدین گونه پیرزنی با نهی از منکر و خواندن آیه ای از قرآن، سلطانی را متنبه ساخت و مردم یک شهر را از ظلم و تجاوز او و لشکریانش رهایی بخشید✅