#امام_سجاد_ع_مدح_و_ولادت
پُر میکنیم از مِی گلوی بادهها را
تا مست باشیم انتهای جادهها را
بعد از دو رکعت عشقبازی باز خواندند
در رکعت سوم همان دلدادهها را
امشب به سمت خانهی سجاد انداخت
دست ارادتهای ما، سجادهها را
خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب
آنی بگیرد دست این افتادهها را
بعد از پدر، حالا پسر میآید از راه
خدمت کنید آقا و آقازادهها را
این دومین نوریست که تا منجلی شد
او هم علی بن حسین بن علی شد
در آسمانم ماه را میبینم امشب
گمراهم اما راه را میبینم امشب
چشم سرم را بستم و با دیدهی دل
لبخندهای شاه را میبینم امشب
ارباب خوشحال است و من در دستهایم
مال و منال و جاه را میبینم امشب
در چشمهای این علی دارم علی را
یا که رسول الله را میبینم امشب
میآید و با هر قدم در زیر پایش
جانهای خاطرخواه را میبینم امشب
حالا که آقای دعا دارد میاید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید
فخر است امشب آسمان را بر زمینش
میخندد و افلاک، حیران طنینش
دست حسین بن علی امشب رکاب و
روی علی بن حسین آمد نگینش
بی تاب شد، لبخند زد، رویش گل انداخت
وقتی که لبهای علی شد بوسهچینش
خالیست جای فاطمه هرچند، اما
خوابیده با لالاییِ اُم البنینش
در سوم شعبان رسید از راه، شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش
روح دعا، مرد خدا، جان حسین است
او وارث ملک سلیمان حسین است
با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حجر لب باز کرده
نه دوستانت که ید عقدهگشایت
از دشمانت هم گرهها باز کرده
حتی دعاهایت؛ جدا از حرفهایت
در علم حرفی تازه را آغاز کرده
شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس
آموزگار آسمان! ممتاز کرده
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قاب قوسین خدا پرواز کرده
هروقت میخواهم که قلبم را بشویم
باید "الهی لاتؤَدِّبْنی" بگویم
با دست لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
حرفی بزن تا جام من لبریز گردد
از بادههای حرفهایی که تو داری
گرم مناجات است شبهای ملائک
با لحن جانسوز صدایی که تو داری
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکیست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
ما را شبی مهمان خان روضهات کن
در خانهات، در کربلایی که تو داری
هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا
انگار هر روز تو عاشوراست آقا
آزادی از بند اسارت در اسارت
دست خدا بوده است یارت در اسارت
در مجلس حکام، بر منبر نشستی
بر روی کرسی صدارت در اسارت
بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی
یعنی شدی پیک بشارت در اسارت
با دست بسته باز دستی باز داری
وقتی عطا گشتهست کارت در اسارت
جسم شهیدان را که کفْن و دفن کردی
با اشک میخواندی زیارت در اسارت
ای آسمان، شرمنده از باران چشمت
دست مرا پُر میکند احسان چشمت
باران چشمان تو را باران ندارد
ای آسمان! که بارشت پایان ندارد
هر روز، یعقوبی! ز داغ یوسفی که
پیراهنی را هم از او کنعان ندارد
حدِّاَقل آبی بنوش آقا که چشمت
دیگر برای گریه کردن جان ندارد
هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی
بر حرمتی که قاری قرآن ندارد
گفتی مرا ای کاش که مادر نمیزاد
چه دیدهای که بدترش امکان ندارد؟
بعد از بلای شام، شامت را سحر نیست
بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست
✍
#محمدعلي_بياباني