حکیمه می گوید : در این هنگام؛
📋《فَصَاحَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ(ع) فَقَالَ :
يَا عَمَّةِ! تَنَاوَلِيهِ فَهَاتِيهِ فَتَنَاوَلْتُهُ وَ أَتَيْتُ بِهِ نَحْوَهُ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِيهِ وَ هُوَ عَلَى يَدَيَّ سَلَّمَ عَلَى أَبِيهِ فَتَنَاوَلَهُ الْحَسَنُ(ع) وَ الطَّيْرُ تُرَفْرِفُ عَلَى رَأْسِهِ فَصَاحَ بِطَيْرٍ مِنْهَا فَقَالَ لَهُ :
احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ إِلَيْنَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّائِرُ وَ طَارَ بِهِ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ أَتْبَعَهُ سَائِرُ الطَّيْرِ فَسَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ(ع) يَقُولُ :
أَسْتَوْدِعُكَ الَّذِي اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى(ع) فَبَكَتْ نَرْجِسُ فَقَالَ لَهَا :
اسْكُتِي فَإِنَّ الرَّضَاعَ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِ إِلَّا مِنْ ثَدْيِكِ وَ سَيُعَادُ إِلَيْكِ كَمَا رُدَّ مُوسَى(ع) إِلَى أُمِّهِ وَ ذَلِكِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ》
♦️امام حسن عسكرى(ع) با صداى بلند فرمود :
عمه! او را بگير و نزد من بياور.
وقتی او را در بغل گرفته نزد پدر بزرگوارش بردم، به پدر سلام كرد.
حضرت(ع) هم او را در آغوش گرفت، ناگهان ديدم مرغانى چند دور سر او در پروازند.
امام(ع) يكى از آن مرغان را صدا زد و فرمود :
اين طفل را ببر نگهدارى كن و در هر چهل روز به ما برگردان!
مرغ او را برداشت و پرواز نمود و ساير مرغان نيز به دنبال او به پرواز در آمدند، و مي شنيدم كه امام حسن عسكرى(ع) مي فرمود :
تو را به خدائى مي سپارم كه مادر موسى(ع) فرزند خود را به او سپرد.
نرجس خاتون گريست.
امام(ع) فرمود :
آرام باش كه جز از پستان تو شير نمى مكد. عنقريب او را نزد تو مى آورند همان طور كه موسى(ع) را به مادرش برگردانيدند.
و این قول خداوند است که در قرآن مي فرمايد :
ما او را بسوى مادرش بازگردانديم تا ديده اش روشن شود و محزون نگردد.
حکیمه می گوید : من عرض کردم :
📋《مَا هَذَا الطَّائِرُ؟
قَالَ : هَذَا رُوحُ الْقُدُسِ الْمُوَكَّلُ بِالْأَئِمَّةِ(ع) يُوَفِّقُهُمْ وَ يُسَدِّدُهُمْ وَ يُرَبِّيهِمْ بِالْعِلْمِ!》
♦️آن مرغ چه بود؟
فرمود : روح القدس بود كه مراقب ائمه(ع) است و به امر خداوند آنها را در كارها موفق و محفوظ می دارد و با علم و معرفت پرورش می دهد.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمَّا أَنْ كَانَ بَعْدَ أَرْبَعِينَ يَوْماً رُدَّ الْغُلَامُ وَ وَجَّهَ إِلَيَّ ابْنُ أَخِي فَدَعَانِي فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا أَنَا بِصَبِيٍّ مُتَحَرِّكٌ يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ فَقُلْتُ :
سَيِّدِي! هَذَا ابْنُ سَنَتَيْنِ!
فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ : إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ إِذَا كَانُوا أَئِمَّةً يَنْشَئُونَ بِخِلَافِ مَا يَنْشَأُ غَيْرُهُمْ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا إِذَا أَتَى عَلَيْهِ شَهْرٌ كَانَ كَمَنْ يَأْتِي عَلَيْهِ سَنَةٌ وَ إِنَّ الصَّبِيَّ مِنَّا لَيَتَكَلَّمُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ يَعْبُدُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِنْدَ الرَّضَاعِ تُطِيعُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ كُلَّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ!》
♦️بعد از چهل روز بچه را نزد برادر زاده ام برگردانيدند، حضرت(ع) مرا خواست، وقتی به خدمتش رسيدم، ديدم بچه جلو پدر راه می رود.
عرض كردم : آقا! اين طفل كه دو ساله است!
امام(ع) تبسمى نمود و فرمود :
فرزندان انبياء و اولياء كه داراى منصب امامت و خلافت هستند، رشد و نماى آنان با ديگران فرق دارد. كودكان يك ماهه ما مانند بچه يك ساله ديگران مي باشند.
كودكان ما، در شكم مادر حرف مي زنند و قرآن مي خوانند و خدا را پرستش مي كنند و در ايام شيرخوارگى، فرشتگان به پرستارى آنها مشغول و هر صبح و شام براى اطاعت فرمان آنان فرود مى آيند.
حکیمه می گوید :
📋《فَلَمْ أَزَلْ أَرَى ذَلِكَ الصَّبِيَّ كُلَّ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِلَى أَنْ رَأَيْتُهُ رَجُلًا قَبْلَ مُضِيِّ أَبِي مُحَمَّدٍ(ع) بِأَيَّامٍ قَلَائِلَ فَلَمْ أَعْرِفْهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ(ع) مَنْ هَذَا الَّذِي تَأْمُرُنِي أَنْ أَجْلِسَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ ابْنُ نَرْجِسَ وَ هُوَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ عَنْ قَلِيلٍ تَفْقِدُونِّي فَاسْمَعِي لَهُ وَ أَطِيعِي》
♦️من هر چهل روز آن طفل نازنين را مي ديدم، تا آنكه چند روز پيش از وفات پدرش او را به صورت مردى ديدم و نشناختم.
لذا از امام(ع) پرسيدم :
اين كيست كه مي فرمائى پيش روى او بنشينم؟ فرمود : او پسر نرجس است كه بعد از من جانشين من خواهد بود، من بيش از چند روز ديگر ميان شما نيستم، بعد از وى فرمانبردارى كنيد!(۱)(۲)
📚منابع :
۱)کمال الدین شیخ صدوق، ص۴۲۹
۲)بحارالأنوار مجلسی، ج۵۱، ص۱۱