قسم به آیه ی چشمت،بیان به رقص آمد زمین مصالحه کرد و زمان به رقص آمد نسیم اهلی زلفت که گشته خلوت خواه سحر به جذبه ی رویت گران به رقص آمد  تو بی هوا تری از ناگهان و پیش تو باز هزار حادثه ی ناگهان به رقص آمد شفای دیده ی تاریک قوم کنعانی عزیز و شاه و زلیخا نهان به رقص آمد ز بوی گوشه ی شالت جهان معطر شد صبا به یمن ورودت  وزان به رقص آمد   شکوه و نخوت دنیا به یک فروغت ریخت ز صبح روشن چشمت جنان به رقص آمد تو را اَزل بسرود و اَبد روایت کرد به  جلوه ات نظری کرد و جان به رقص آمد تو بی گمانه ترین اتفاق روی زمین که شک قرین یقین بی گمان به رقص آمد