هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم ؟ من اگر منتظر یار نباشم چه کنم ؟ گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است خون جگر از غمت ای یار نباشم چه کنم ؟ عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم ؟ تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم راستی راستی بیمار نباشم چه کنم ؟ چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم ؟ ابرویت تیغ مصرٌی ست که جان می طلبد به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم ؟ خواستم نام مرا هم بنویسند همین سر بازار خریدار نباشم چه کنم ؟ من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم ؟