. زهرا، تو بهتر از همه دردِ مرا دانی زین روست، از جنت علی را سوی خود خوانی پهلو شکسته، مَحرمِ این فرقِ بشکسته است من دردِ تو دانم، تو هم دردِ مرا دانی سی سال با بغضِ مغیره روبرو بودم ترمیم شد با تیغِ ملجم، زخمِ پنهانی قنفذ به بازویت نزد، بر جانِ حیدر زد بر من غلافِ تیغِ او می‌خورد، هر آنی تو پشتِ در افتادی و من در دلِ محراب هر دو بپای یکدگر هستیم قربانی دلها بسوزد از برای زینبت، زهرا روزیکه می‌گِریَد ز هفتاد و دو قربانی سرها به نیزه، جسم‌ها غلتان بخون، عریان اهلِ حرم غارت زده، با چشمِ بارانی عیبی ندارد، کهنه پیراهن شود غارت معجر ربودن از اسیران، نیست انسانی از خیمه ی آل نبی آتش زدن، بدتر بیمارِ بی‌جانی است در آن شعله بریانی گفتند این مردم تلافی می‌کنیم، اما سیلی شود سهمِ یتیمانم به مهمانی بارانِ سنگِ کوفه را، باید تحمل کرد اما تصدق دادنَش، دارد چه جبرانی؟ بزمِ شراب و اشکِ زن‌ها جای خود، اما گریه به ناموسِ علی را، نیست پایانی... #