1⃣ترور شخصی :👇
وقتی حضرت فاطمه(س) مخفيانه دفن شد، و تنفّر و نارضایتی حضرت زهرا(س) از اهل سقیفه، بر همگان آشکار شد، اين مسأله آبرو و حيثيت حكومت غاصبِ وقت را زير سؤال برد و اثر منفى در ميان مردم گذاشت.
و از طرفی مظلومیّت و حقانیت امام علی(ع) و جنایت اهل سقیفه برای مردم ثابت شد که این نارضایتی دختر پیامبر(ص) تا حدی بوده که حتی برای تشییع پیکر مطهرش، اجازه شرکت به آنان را هم نداده است.
لذا غاصبین در يك شوراى توطئه آميز به اين نتيجه رسيدند كه على(ع) بايد ترور شود!
آنان بر این عقیده بودند که تا زمانی که علی(ع) زنده است، ما از حکومت و سلطنت سودی نمی بریم!
و حتی امکان دارد علی(ع) با مقبولیتی که در عموم مسلمانان دارد، مردم را علیه حکومت غاصب بشوراند.
پس نقشه ترور حضرت(ع) را کشیدند!
آن هم در حال نماز صبح كه هوا تاريك است و قهراً قاتل شناخته نخواهد شد.
بدين منظور خالد بن وليد را نامزد اين جنايت هولناك نمودند و قضيه را با وى در ميان گذاشتند.
خالد نيز اعلان آمادگى كرد و از ابوبکر و عمر پرسید : چه زمانی او را بکشم؟
ابوبکر گفت :
📋《إِذَا انْصَرَفْتُ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ فَاضْرِبْ عُنُقَ عَلِيٍّ(ع)!
فَصَلَّى إِلَى جَنْبِهِ لِأَجْلِ ذَلِكَ!》
♦️وقتی من نماز صبح را تمام کردم، گردن علی را بزن!
پس برای این کار، در مسجد کنار علی بنشین!(۱)
پس قرار بر اين شد كه وقتی ابوبكر سلام نماز را گفت، بلافاصله اين ترور صورت بگيرد.
اسماء بنت عميس، كه در اين تاريخ همسر ابوبكر بود، از پشت پرده اين توطئه با خبر بود، جريان را از طريق كنيزش به اطلاع اميرالمؤمنين(ع) رسانيد.
حضرت(ع) فردای اون روز بدون نگرانی در مسجد حاضر شد.
📋《وَ حَضَرَ المَسجِدَ وَ وَقَفَ خَلفَ أَبي بَكرِ وَ صَلَّي لِنَفسِهِ》
♦️حضرت(ع) در مسجد حاضر شد و پشت أبي بكر ايستاد و نماز را فرادی خواند!(۲)
حضرت(ع) ملاحظه كرد که خالد با شمشير و آمادگى كامل در كنار او نشست.
ابوبکر شروع به خواندن نماز کرد.
وقتی به سلام نماز رسید، در گفتن سلام پایانی نماز دچار تردید شد و قدری مکث کرد.
او در این حین عواقب اين كار را سنجيد و نگران عكس العمل مردم و خطرِ آتى آن و حتی احتمال در خطر بودن جانش را در نظر گرفت، لذا تشهد نماز را چندين بار تكرار كرد و سلام نگفت!
سرانجام قبل از خواندن سلام نماز سه مرتبه خطاب به خالد گفت :
📋《يَا خَالِدُ! لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ!》
♦️ای خالد! آنچه را که به تو دستور داده ام، انجام نده!
و سپس گفت :
📋《اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ》
و از نماز فارغ شد!(۳)
امام على(ع) در اين هنگام متوجه شد و بلافاصله به خالد حمله كرد و شمشير او را از دستش گرفت و وى را به زمين كوبيد و روى سينه اش نشست و به او فرمود :
📋《يَا خَالِدُ! مَا الَّذِي أَمَرَكَ بِهِ؟
قَالَ : بِقَتْلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)؟
قَالَ : أَوَ كُنْتَ فَاعِلًا؟
فَقَالَ : إِي وَاللَّهِ لَوْ لَا أَنَّهُ نَهَانِي لَوَضَعْتُهُ فِي أَكْثَرِكَ شَعْراً!
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ(ع) : كَذَبْتَ لَا أُمَّ لَكَ مَنْ يَفْعَلُهُ أَضْيَقُ حَلْقَةِ اسْتٍ مِنْكَ!》
♦️ای خالد! ابوبکر چه چیزی را به تو امر کرده بود؟
خالد : ابوبکر دستور داده بود تا گردن تو را بزنم ای امیرالمومنین(ع)!
امام(ع) فرمود : آیا تو این کار را می کردی؟!
خالد گفت : آری به خدا قسم! اگر او قبل از سلام نماز نگفته بود که او را نکش، همانا تو را کشته بودم.
حضرت فرمود :
دروغ گفتی! مادر نباشد تو را، کسي که بخواهد اين کار را با من انجام دهد.
سپس حضرت(ع) خواست خالد را بكشد و خالد نیز در حال گریه و التماس بود که مسلمانان حاضر، جلو آمدند تا خالد را نجات دهند، ولى مقدور نشد!
سرانجام ابن عباس و حاضرین او را به قبر پيامبر اکرم(ص) سوگند دادند و گفتند :
📋《یا أَبَاالْحَسَن(ع)! اَللَّه اَللَّه بِحَقِّ صاحِبِ الْقَبْرِ!》
♦️ای اباالحسن(ع)! خدا را، به حق صاحب این قبر، او را نکش و رها کن!(۴)
با اين قسم، امام على(ع) خالد را رها كرد و توطئه قتل این گونه بر همگان فاش شد و این جریان لکه ننگ دیگری بود بر کارنامه اهل سقیفه و غاصبین حکومت!
📚منابع :
۱)علل الشرایع شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۲
۲)تفسیر قمی، ج۲، ص۱۵۹
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ۱۳۶
۴)الاحتجاج طبرسى، ج۱، ص۹۰