🟠 مهر مادر و بیمهری فرزند
جوانی بسیار مغرور بود که همواره مادر خود را رنج میداد. بیمهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادر خود را به خاطر پیری و ضعف به دوش گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه درندگان بیابان شود! هنگامیکه مادر را در آنجا رها نمود از بالای کوه سرازیر شد تا به خانه برگردد، مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه از کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد برای پسرش چنین دعا کرد:
«خدایا پسرم را از گزند درندگان و حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانهاش برگردد.» از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد:
«ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین!»
ببین مهر مادر چهها میکند جفا دیده اما دعا میکند
موسی(ع) به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت احساسات آن حضرت به جوش و خروش آمد که بهراستی مادر چقدر مهربان است در آن هنگام خداوند به او وحی کرد: «ای موسی(ع) من به بندگان خود مهربانتر از مادر هستم.»
📚منبع
داستانهایی از لطف خدا، مهدی صاحب هنر، ج ۱، ص ۱۰۷
#دعا_و_مناجات
#حکایات_مناجاتی