📣 پاسخ امام رضا(ع) به نامه‌ يكی از زائران آقا ميرزا حسن لسان الأطباء از اهالی اشرف مازندران نقل كرد در زمانی‌كه حاجی ملا محمد اشرفی از مشاهير علما در زادگاه خود اشرف (بهشهر) زندگی می‌كرد، من يك بار عازم زيارت حضرت رضا عليه‌السلام شدم. برای خداحافظی و امر وصيت‌نامه‌ی خود خدمت ايشان رفتم و چون دانست كه به زيارت ثامن الائمه عليه‌السلام می‌روم، پاكتی به من داد و فرمود: «در اولين روزی كه به حرم مشرف شدی، اين نامه را تقديم امام رضا عليه‌السلام كن و در مراجعت جوابش را گرفته، برايم بياور.» با خود گفتم: يعنی چه؟ مگر امام رضا عليه‌السلام زنده است كه نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگيرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد كه اين مطلب را به ايشان بگويم و اعتراض نمايم. هنگامی‌كه به مشهد مقدس رسيدم، در اولين روز زيارت، برای ادای تكليف، نامه را به داخل ضريح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت، برای زيارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجی را كه گفته بود جواب نامه‌ام را بگير و بياور، فراموش كرده بودم . بعد از نماز مغرب و عشا درحال زيارت بودم كه ناگاه صدای مأموری بلند شد كه زائران از حرم بيرون روند تا خدام به تنظيف حرم بپردازند. وقتی نماز زيارت را تمام كردم، متحير شدم كه اول شب چه وقت در بستن است؟ ولی ديدم كسی جز من در حرم نيست! برخاستم كه بيرون روم، ناگاه ديدم سيد بزرگواری در نهايت شكوه و جلال از طرف بالا سر با كمال وقار به سوی من می‌آيد . همين كه به من رسيد فرمود : «حاجی ميرزا حسن! وقتی به اشرف رسيدی، پيغام مرا به حاجی اشرفی برسان و بگو: آيينه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب» در اين فكر بودم كه اين بزرگوار كه بود كه مرا به اسم خواند و پيغام داد يك مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخی نشسته و بعضی ايستاده به زيارت و عبادت مشغول هستند؛ فهميدم كه اين حالت مكاشفه بوده است . وقتی به وطن مراجعت كردم، يكسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پيغام امام عليه‌السلام را به وی برسانم، همين كه در را كوبيدم، صدای حاجی از پشت در بلند شد كه: «حاجی ميرزا حسن! آمدی؟ قبول باشد. آری آيينه شو جمال پری طلعتان طلب جاروب بزن به خانه و پس ميهمان طلب» سپس افزود: «افسوس! كه عمری گذرانديم و چنان كه بايد و شايد صفای باطن پيدا نكرده‌ايم!» 📚 منبع کرامات رضویه، علی اکبر مروج، ج ۲، ص ۶۴