🔹🔷《السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا جَوَادَ الاَئِمِّةِ(ص)》🔷🔹 ✅ابویحیی صنعانی نقل می کند که؛ در محضر امام رضا(ع) بودم، که در آن هنگام فرزندش، امام جواد(ع) را که خردسال بود محضرش حاضر کردند. امام رضا(ع) فرمود : 📋《هَذَا المَولُودُ الَّذِي لَم يُولَد مَولَودَاً عَظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنهُ》 ♦️این مولودی است که برای شیعیان ما، با برکتتر از او زاده نشده است.(۱) عبدالله بن رزين می گوید : 📋《كُنتُ مُجَاوِرَاً بِالمَدِينَةِ الرَّسُولِ(ص) وَ كَانَ أبُوجَعفَرِِ(ع) يَجِئُ فِي كُلِّ يَومِِ مَعَ الزَّوَالِ إِلَى المَسجِدِ فَيَنزِلُ إِلَى الصَّخرَةِ وَ يَمُرُّ إِلَى رَسُولِ اللهِ(ص) وَ يُسَلِّمُ عَلَيهِ وَ يَرجَعُ إِلَى بَيتِ فَاطِمَةَ(س) وَ يَخلَعُ نَعلَهُ فَيَقُومُ فَيُصَلَّي》 ♦️من مجاور مدینه الرسول(ع) بودم، و امام جواد(ع) را می دیدم که، هر روز ظهر به مسجد می آمد و در صحن پیاده می شد و به طرف قبر رسول خدا(ص) می رفت و بر او سلام می کرد و بعد به محل خانه حضرت فاطمه زهرا(س) بر می گشت و کفشهایش را بیرون می آورد و می ایستاد و نماز می خواند.(۲) حضرت(ع) علاقه و تعصب ویژه ای نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت. در روایتی؛ زكریا بن آدم مى گوید : 📋《إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا(ع) إِذْ جِیءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ(ع) وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِكْرَ》 ♦️خدمت امام رضا(ع) نشسته بودم كه امام جواد(ع) را پیش او آوردند. پس آن حضرت(ع) از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد(ع) دست هایش را بر زمین نهاد، سرش را به طرف آسمان بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت. امام رضا(ع) به ایشان فرمود : 📋《بِنَفْسِی! فَلِمَ طَالَ فِكْرُكَ》 ♦️جانم فدایت! چرا در فكرى؟ امام جواد(ع) عرض کرد : 📋《فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ(س) أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً》 ♦️به آن چه درباره مادرم، فاطمه زهرا(ع) انجام شد، مى اندیشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كه اگر دستم به آن ها برسد، آنان را سوزانده، تكه تكه كنم و ریشه شان را بركَنم. 📋《فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ : بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَةَ》 ♦️در این هنگام، امام رضا(ع) او را در آغوش كشید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود : پدر و مادرم فدایت! به راستى كه تو لایق امامت شیعه هستى!(۳) حضرت زهرایی که از پس از خواندن خطبه در مسجد النبی(ص) هنگامی که به منزل بازگشت، به امیرالمؤمنین(ع) فرمود : 📋《..قَدْ أَجْهَدَ فِی خِصَامِی وَ أَلْفَیْتُهُ أَلَدَّ فِی کَلَامِی》 ♦️همانا او (ابوبكر) كوشش كرد كه با من دشمنی كند و او را در مكالمه اي كه با وی داشتم، دشمن ترين و لجبازترين دشمن ها يافتم.(۴) و از نبود یار و یاوری برای حمایت از خویش و همسرش، خطاب به ابوبکر فرمود : 📋《وَاللهِ لَاَدعُوَنَّ اللهَ عَلَیكَ عِندَ كُلِّ صَلَوةِِ اُصَلَّیَهَا》 ♦️به خدا قسم! من در هر نمازى كه مى خوانم، تو را نفرین مى كنم.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : همین بس است که دردانه ی پدر بودی دوام نسل پدر بودی و پسر بودی درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت برای نخل ولا بهترین ثمر بود خدا به نام شما زد جواد بودن را ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی خدا نخواست فدایی مادرت بشوی که حکمت است پس هر نبود و هر بودی برای دین به جوانیت اکتفا کردی تمام عمر کمت در دل خطر بودی به کوری همه ی چشمهای شور عرب همین بس است که دردانه ی پدر بودی 📝كثيری نژاد 📚منابع : ۱)الكافی مرحوم کلینی، ج۱، ص۳۲۱، ح۹ ۲)بحارالأنوار مجلسی، ج۵۰، ص۶۰ ۳)دلائل الامامه طبری، ص۴۰ ۴)الإحتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۰۷ ۵)بحارالأنوار مجلسی، ج۲۹، ص۶۲۷