#شب_هشتم_حضرت_علی_اکبر
مى زند نیش، سكوتت به دل من، پسرم
لب گشا كُشت مرا خنده ى دشمن، پسرم
چشم خون وا كن و یك بار دگر حرف بزن
از لب تشنه و سنگینى آهن، پسرم
بى تو از دیده ى من قُوّه ى بینایى رفت
در عوض دیده ى دشمن شده روشن، پسرم
داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند
آن كه بگذاشته داغت بدل من، پسرم
پاره هاى تنت افتاده، به هر سو گوئى
برگ گل ریخته در دامن گلشن، پسرم
كس ندیده است كه از تیغ هزاران جلاد
این همه زخم رسد بر سر یك تن، پسرم
تو ذبیح منى و من تن صد چاك تو را
هدیه دادم به ره خالق ذوالمن، پسرم
نتوان گفت كه از داغ تو بر من چه گذشت
هیچ كس را نبود تاب شنیدن، پسرم
بوده حرف دل من بر لب "میثم" زآن رو
سیل خون ریخته از دیده به دامن، پسرم
🔻