ی شب عاشورا: «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع» امشبی بال ملک فرش ره سلطان است مکن ای صبح طلوع عصر فردا ز غمش چشم ملک گریان است مکن ای صبح طلوع امشبی ذکر لب خون خدا قرآن است مکن ای صبح طلوع عصر فردا روی نیزه به لبش قرآن است مکن ای صبح طلوع امشبی بنت علی محو رخ جانان است مکن ای صبح طلوع عصر فردا ذکر او وای برادر جان است مکن ای صبح طلوع امشبی ماه عشیره چقدر تابان است مکن ای صبح طلوع عصر فردا ز خسوفش مه او پنهان است مکن ای صبح طلوع امشبی ماه رخ شبه نبی تابان است مکن ای صبح طلوع عصر فردا اربا اربا وسط میدان است مکن ای صبح طلوع امشبی پور حسن بلبل نغمه خوان است مکن ای صبح طلوع عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع _کاشانی_صادق (۱۴٠۱/۱۱/۱۸)