❣﷽❣
💥
#روضه_پیامبر_ص
🎋
#دفتری_پیامبر_ص
🍂برخُلق خوشُ خوی محمد صلوات
🍂بر عطر گُل روی محمد صلوات
🍂در گلشن سرسبز رسالت گویند
🍂بر چهره گل بوی محمد صلوات
▪️در روی زمین و آسمانها و کُرّات
▪️در بین مناجات و تمام کلمات
▪️زیباتر ازاین دعاندیده است کسی
▪️بر خاتم الانبیا محمد صلوات
#السلامعلیکیامظلومیارسولاللهیاامامالرحمهیاسیدناومولانااناتوجهنا.
🔘 ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید
🔘شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید
🔘مُهر غم، نقش به بال و پرتان میگردد
🔘مرگ دور سر پیغمبرتان میگردد
🔘کاروان اجل از جانب صحرا آید
🔘نگذارید در ِ خانه ی زهرا آید
🔘قاصد مرگ کجا، کعبه یت مقصود کجا
🔘ملک الموت کجا، خانه معبود کجا
◀️صدا زد بابا یه جوونی هست چند بار در زده اجازه ورود خواسته ندادم ...فرمود:فاطمه جان... اون جوونی كه دیدی از هیچ كسی اجازه نمیگیره....،بی اجازه واردمیشه...،اون ملك الموت عزرائیله فقط در خونه ی تو رو در زده اجازه گرفته...هیچ کجا اجازه نمیگیره...زهرا جان اجازه بده بیاد تو.....
امان امان....
⏪دل بده با هم بریم مدینه...
بیاد اون پیغمبری که تو بستر بود...
الهی هیچ دختری لحظه جون دادن بابا،،کنار بستر بابا نباشه...
آخ بمیرم..تو مدینه یه دختری کنار بستر بابا گریه میکرد
💔بابای خوب و مهربون
💔حرفامو از چشام بخون
💔من التماست میکنم
💔یه شب دیگه پیشم بمون
کنار بستر باباش پیغمبر گریه میکرد...
بابا بابا میگفت...
امیرالمومنین هم ایستاده...
یه مرتبه صدا زد فاطمه جان جلوتر بیا بابا...
صدای گریه فاطمه بلند شد...
فاطمه جان گریه نکن بابا...
ناله نکن بابا....به فراق من مبتلا میشید...دومرتبه صدازد فاطمه جان جلوتر بیا بابا....وقتی بیبی جلو اومد صدازد فاطمه جان اولین کسی که به منه پیغمبر ملحق میشه تویی بابا...
▪️بنشین دمی کنارم
▪️ای دختر حزینم
▪️تا خوب وقت رفتن
▪️روی تو را ببینم
▪️من میروم از اینجا
▪️با حال خسته بابا
▪️اما در انتظارت
▪️آنجا نشسته بابا
⬅️آی مردم هنوز آب غسل کفن پیغمبر خشک نشده بود...اومدن دسته های هیزم آوردند....در خانه زهراشو آتش زدند
🍁شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود
🍁اولین اجر رسالت زدن فاطمه بود
⬅️ رسمه هر کی میخواد از دنیا بره....دکمه های پیراهنشو باز میکنند...میگن رو سینه اش سنگین نباشه....
آخ لحظات آخر عمر پیغمبر... حسنین خودشون انداختند رو سینه پیغمبر...
امام حسن صورت به صورت پیغمبر گذاشت...
امام حسین رو سینه پیغمبر....
یه وقت امیرالمومنین اومد بچه هارو از سینه پیغمبر برداره...
که پیغمبر با آرامش جون بده...
تا اومد بچه ها رو برداره...
پیغمبر فرمود:علی جان رهاشون کن....حسین باید رو سینه ام باشه..حسنم باید باشه....
پیغمبر نگذاشت امیرالمومنین بچه هارو برداره...
🎋🎋اما اما اما
🔘75یا 95 روز نگذشت که نیمه شبی این قضیه تکرار شد...
امیرالمومنین بدن زهرا رو کفن کرد...
نگاه کرد دید بچه ها دارند بال بال میزنند ....
صدا زد بچه ها بیایین از مادرتون توشه بردارید....
آخ حسنین رو سینه مادر افتادند...
امام حسن رو سینه مادر...
امام حسین صورت کف پای مادر گذاشت...آخ مادر من حسینتم مادر اگه بلند نشی دق میکنم مادر...
⏪اینجا امیرالمومنین بچه هارو بلند نکرد...
یه مرتبه هاتفی ندا داد علی جان بچه هارو از روی مادر بلند کن...عرش خدا از ناله بهم ریخته....
(بچه هارو از سینه مادر بردار..عرش خدا به لرزه در آمده...)
امیرالمومنین یتیم های زهرا رو با احترام بلند کرد...
🎋🎋(حق بچه یتیمه نوازشش کنند آرومش کنند )
✔️اما آی حسینیا ....آی ناله دارا....آی کربلائیا....میخوای ناله بزنی دلتو ببرم کربلا....
من یه جای دیگه سراغ دارم... بچه رو بدن پاره پارهٔ بی سر بابا افتاد....چجور بلندش کردند...آیا کسی نوازشش کرد نه به والله ...
آیا کسی آرامش کرد نه به والله....
با کعب نی و تازیانه آمدند....
🖤یا ابتا اُنظُر الی عمتی المضروبه....
🔳الا که غرق به خون اوفتاده پیکر تو
🔳بباید از که بگیرم نشانى سر تو؟
🔳ز بس که بر بدنت ریخته است بارش تیر
🔳بسان غنچه دهن باز کرده پیکر تو
ناله داری به ناله های دل خانم فاطمه زهرا کنار بدن. باباش پیغمبر حاجتت رو مد نظر بگیر 3 مرتبه ناله بزن بگو
یا حســـــــــین
❣ای جهان ماتم سرایت یا حسین
❣کعبه جان کربلایت یا حسین
❣کائنات اندر عزایت یا حسین
❣جان به قربان صفایت یا حسین
.