قسمت_اول مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ویژۀ ایام شهادت رسول اکرم صلوات الله علیه به نفسِ حاج محمد رضاطاهری •✾• دلم گرفته غم از گونه‌ام سرازیر است هوای آخرِ ماه صفر چه دلگیر است و با گذشتن هر هفته میتوان فهمید زمین چقدر بدون تو از زمان سیر دست به شیشه ی غمت اینقدر سنگِ وصل مزن دلا بسوز ز دوری، فراق تقدیر است برای من که پُر از بی کسی است امروزم اگر نیایی هر روز دیگری دیر است گواه میدهد این اشک ها فراق تو را حدیث دیده ی ما بی نیازِ تفسیر است *دوماه آواره ی خیمه های عزای ابی عبدالله بودیدم،بعد از دوماه میتونیم اینطوری ازت تقاضا کنیم آقاجان* بیا و روضه بخوان تا که باز گریه کنم مس وجود مرا اشک روضه اکسیر است چه میشود که ببینم لحظه ای را که مدینه شاهد فریاد های تکبیر است *اولین کاری که حجت خدا امان زمان رُوحِی وَ اَرْواحُ الْعَالَمیِنَ لِتُرابِ مَقْدَمِه اَلْفدَاء میکنه،میاد مدینه اون دو نانجیب رو از خاک بیرون میاره،آرزوی دیرینِ همه ی اهل بیت بوده،آرزویِ دلِ جواد الائمه بوده،رو زمین میکوبید میگفت از زمین بیرونتون میارم،آتیشتون میزنم،آرزوی امام حسن،آرزوی ی عبدالله،از امشب این روضه ها شروع میشه،اولین سوالی که آقا از این نانجیب میپرسه،میفرماید: چرا سیلی تو صورت مادرم زدی؟چرا دَرِ خونشو آتیش زدی؟ای مادر مادر،نانجیب نگاه تو صورت حجت خدا میکنه،مثل همیشه دروغ میگه،میگه: من آتیش نزدم،من تو این واقعه کاره ای نبودم...حضرت نامه ای از جیب قبای نازنینش بیرون میاره، میفرماید: بخوان،دستخط خودتو که میتونی بشناسی،انکار نمیتونی بکنی،میبینه نامه ی خودشه به معاویه ی ملعون نوشته،معاویه اومدم پشت در،صدا نفس کشیدنای فاطمه رو میشنیدم...،اما چنان با لگد به در زدم،صدا شکسته شدن،استخوان های سینه ی فاطمه رو شنیدم* ↫