وعده‌یِ آمدنِ صبحِ ظفر می‌آید به شبِ تار بگویید سحر می‌آید طاقِ ظلم و ستمِ دوره فرو می‌ریزد روزِ خاموشی و سردیِ شرر می‌آید تیرِ منقارِ اَبابیل به فرمانِ خدا بر سرِ اَبرهه‌‌یِ ظلم و خطر می‌آید چشم‌ها مات که از کامِ مُنجِّم خبرِ.... ماهِ تقسیم شده پیشِ نظر می‌آید جایِ خورشید عوض کرده خدا!! آمنه با .... دامنی جلوه‌گر از نور و گوهر می‌آید این گوهر نیست قمر نیست نیامد خورشید آمده ناب‌ترین جلوه‌یِ نورِ توحید مرکزِ ثقلِ رسیدن به عبادات تویی خاتمِ وحیِ خدا قبله‌یِ حاجات تویی شدّتِ خشمِ خدا رو‌به‌رویِ کفّاری رحمتِ حق به‌خودی گاهِ ملاقات تویی تو اَباَالنّور و اَباَالعشق و اَباَالزّهرایی وصل بر خالق و سرحلقه‌یِ سادات تویی به رسالت تو خِتامی به ولایت تو اِمام حرفِ ذلّت که شود پرچمِ هیهات تویی معنیِ کاملی از واژه‌یِ عبدی احمد زینتِ سجده و محراب و مناجات تویی در مقامِ تو همین بس که خدایِ اَزلی وادیِ عشقِ تو کرده دلِ زهرا و علی کیستی تو که خدا کرده علی را سِپرت دشمنت اَبتر و شد کوثرِ قرآن ثمرت شافعِ روزِ گرفتاریِ اُمّت هستید در صفِ حشر تو و پاره‌یِ جان و جگرت نوه‌هایِ تو بزرگانِ جوانانِ بهشت دخترت در صدفِ پاکِ خدیجه گُهَرت دینِ اسلام شد از صبرِ تو جاوید و نشست خاکِ نادانی و گستاخیِ دنیا به سرت کینه و کفر شکسته دل و دندانِ تو را خوب شد بود علی در اُحدِ غم به بَرَت آنکه می‌بست جراحات و پرستارت شد اَرغوان و قدکمان عازمِ دیدارت شد رازِ کامل شدنِ دینِ محمّد مَردی‌ست .... نبوی‌نام و علی‌فام اِمامم مهدی‌ست دینِ اسلام جهانگیر شود با قدمش اوّل و آخرم و شعر و شعارم مهدی‌ست من چرا؟! احمدِ مختار و علی و زهرا جمله گفتند تمنّایِ دعایم مهدی‌ست چه‌عزادار و چه‌خُرسند چه‌غمگین و چه‌شاد اشکِ هجران چِکد و تکیه‌کلامم مهدی‌ست شادی‌اَم ظاهری و خنده‌یِ کامَم تلخ است شادیِ واقعی و شهدِ پیامم مهدی‌ست عیدِ من جمعه‌یِ دیدارِ تو در بیت‌ُاللّه‌ست دینِ من اَمرِ خداوند و نبی و مولاست