جمعه انتظار
دوباره آخر هفته دوباره جمعه رسید
دوباره قلب و دلم از فراق تو نطپید
هنوز سیصد و اندی نفر نداری تو؟
صدای ینصرنی را دوباره کس نشنید
چگونه نزد تو آقا تشرفی یابم؟
خوشا به سید بحرالعلوم و شیخ مفید
((تو درکنار منی من تورا نمی بینم))
که چشم پرشده از معصیت نخواهد دید
خدا کند نشوم مثل مرد صابونی
شوم برای تو از یاوران بی تردید*
برای دیدن تو مصرعی ز حافظ بس
((به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید))
ببین که موی سفیدم، جوانی ام طی شد
طلب به سر نرسید و به سر رسید امید
تو عید اصلی مایی بدون تو قطعا
بهار هم که بیاید دلم ندارد عید
* رُدّوه فإنه رجلٌ صابونیٌّ!
برگردانید او را؛ همانا او مرد صابونی است!