آخرِ سر به هوا بودن اگر لطف شماست
هر چه نوکر بشود سر به هوا خوبتر است
هم خجالت زده ام؛ هم به شما دلگرمم
ماندنم بین همین خوف و رجا خوبتر است
ما به اینجا نه پی نان و نمک آمده ایم
با کمی آب تَصدّق به گدا خوبتر است
حُسن سجاده به این گریه ی نیمه شب است
اهل طاعت بشود اهل بُکا خوبتر است
گرچه خوب است همین قدر که محتاج تو ام
بپذیرید در این خیمه مرا خوبتر است
حیف این خاک که تنزیل مقامش بدهند
خاکِ پای تو اگر نیست طلا؛ خوبتر است.
و این هم شعری از احمد درویش گفتار که در آن، برادران ایمانی به پوشیدن خلعت اعتکاف فرا خوانده شده اند:
به تن نما؛ برادرم، خلعت اعتکاف را
رسان به کام خویشتن لذت اعتکاف را
سه پنج روز زندگی، به راه و رسم بندگی
به پا نما؛ برادرم، همت اعتکاف را
اگر که مفت می خرند؛ در این زمانه عمر را
بیا بخر برای خود؛ عزت اعتکاف را
اگر ضعیف گشته ای به زیر بار زندگی
رسان به جان خویشتن، قدرت اعتکاف را
زدود و داد در گذر؛ به حال خود نما نظر
گُزین در این میانه تو؛ خلوت اعتکاف را
تشرف است بی گمان، اجازه ای است در میان
اگر دهند دست من قسمت اعتکاف را