سبک و شعر: بزن   حلقه    درِ  کاشانه ی   دوست اگر  رحمت  بخواهی خانه ی اوست اگر   مانند   من    هستی     گنهکار سرت  را  کج  بگیر  و  کن  تو اِقرار بگو   هستم   ضعیف  اِی  کردگارم ذلیل    و   روسیاه   و    شرمسارم بگو  با  آن که  بی مقدار  و   پستم سرِ  خوانت   پیِ   رحمت   نشستم دری  از   رحمتت  بر   من  بکن  باز مرا با  بخشش  خود کن  تو  دمساز شب قدر شب قدر آمده و آمده ام محضر تو به امید کرمت آمده ام در بَرِ تو از کرمخانه ی تو لطف و کرم می ریزد در سحر بنده به امید تو بر می خیزد من کجا و شب قدرِ تو کجا خالق من سرِ خوان تو نشستن نَبُوَد لایق من خواب غفلت همه ی عمر ، زمین گیرم کرد به تباهی سپری گشت و مرا پیرم کرد من زمین خورده ام و عبد پریشان هستم شب قدر است ببین خسته ز عصیان هستم کن نگاهی تو به این حال گدای خسته رو سیاهم ز گناهان و دلم بشکسته در شب قدر که خواندی تو مرا وقت سحر پیش زهرا مادرم تو آبرویم را بخر ای کریم و مهربان جز تو ندارم هیچ کس جان اربابم حسین امشب به فریادم برس به غبار حرم و روضه ی شاهِ شُهدا گنهم عفو نِما و بِبَرم کرب و بلا