اهل این خاک مگو،ساکن بالاست،علی. صورتِ دیگری از رب معلی ست،علی. پایِ حرف وعملش راهیِ یک مقصد بود؛ نکته ی برتری اش نیز همین جاست،علی. در رَگش خونِ عدالت جریان داشت،مُدام در نفس بخشیِ حق به زِ مسیحاست،علی. چون سحابی زِ کَفَش سیلِ کَرَم می بارد؛ آسمانی ست که در پیکرِ دریاست،علی. تیغ او رقص کنان شیهه ی هوهو می زد؛ چون گُهر در صف پیکار،هویداست،علی. در همه عمر دَمی را طلبِ جاه نکرد هر زمانی تُهی از لغزش و پَرواست،علی. درد دل کرد اگر با دهن چاه زِ داغ، سینه اش جای غم حضرت زهراست،علی. در غدیر آمده دستش به بلندای اُفق مثل تصویرِ طلوع است،چه زیباست،علی همه دیدند نبی خواند،ولی اَش به وضوح، از چه با این سندش یکه وتنهاست،علی؟ 🔸شاعر : ___ 🔹