نه کهنه لباس و نه انگشتری
امون از غریبی که غارت شده
*امروز امام حسین سه بار خورد رویِ زمین، هر سه بار با گونه ی راست خورد رو زمین" فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ،عَنْ فَرَسِهِ الَي الارْضِ عَلي خَدِّهِ الاءيْمَن" از رویِ اسب با طرفِ راستِ صورت افتاد رو زمین...تا افتاد، یه خانومی از بالایِ تَل، صدا زد: " وا اَخاه، وا سَيّداه، وا اَهْلَ بَيْتاه، وا جَدّاه " حسینم افتاد...
تا دید خواهر بیتاب شده، اومد با هر وضعی شده بلند بشه، کمک گرفت از نیزه، اومد بلند شه تا خواهر رو خوشحال کنه، تا یه ذره بلند شد" وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلي عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً كَبا بِها عَلي وَجْهِه" یکی رسید، چنان نیزه ای به شونه ی آقا زد، استخوانهای شونه خُرد شد، دوباره با طرفِ راست صورت رویِ زمین افتاد...بگو:حسین...
دوباره صدایِ خواهر رو شنید، میخواست دوباره بلند بشه، دفعه ی سوم: "وَ كانَ قَدْ اَعيا ، فَجَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُب"اینبار دیگه کسی نزد، از بس خسته بود، از بس خون رفته، ازبس داغ دیده، از بس بدن تیر خورده، دیگه نتونست تحمل کنه، دوباره با طرفِ راستِ صورت افتاد رو زمین...
حالا فهمیدی چرا رقیه بابا رو نشناخت؟ از بس صورت خاک و خونِ، تازه امشب این سر باید بره مهمونی، زنِ خولی میگه: نیمه شب بیدار شدم، دیدم صدایِ گریه میآد، نور از داخلِ تنور میآد، یه خانومی هی میگه:" بُنَیَّ!...*
چهار نفر روزِ عاشورا خیلی ابی عبدالله رو اذیت کردن، سه نفر اسمشون تویِ مقاتل هست، یکی نیست، یکیش حرمله است، تا ابی عبدالله لباسِ عربی رو بالا زد تیر به قلبِ مقدسِ آقا زد...
دومی سنانِ، خوب صبر کرد، یه پیرِ مرد محاسن سفیدکه تیر خورده،داغ دیده، استخون شکسته، بدن پُر از جراحت، این دیگه نیزه زدن نداره، اومد بالا سَرِ حسین، دیدن حسین داره شکر خدا میکنه، تا دهان باز شد...
سومی شمر بود، مقاتل میگن: دو کارِ زشت شمر کرد، اول پاش رو گذاشت رویِ سینه، دوم پنجه زد به موهایِ ابی عبدالله...اما اسمِ چهارمی نیومده که بشه لعنش کنیم، چهارمی رو فقط مردها متوجه میشن، دید یه خواهری به سر زنان داره میاد، رفت سراغِ این خواهر، میگه: اینقدر لگد به پهلوهایِ زینب زد...
اسمت رو بُردم زیرِ بارون، بارون گریه کرد
تربت گذاشتم لای قرآن، قرآن گریه کرد
*اویس قرنی شنید دندون پیغمبر شکسته، زد دندونِ خودش رو شکست، یا اباعبدالله! شرمنده ام من هنوز زنده ام...*
غریبِ رو نیزه، اصلاً خبر داری
به من جسارت کرد، یه مَردم آزاری
تو کوچه و بازار، مارو می چرخوند
اونی که تو گودال، با پا برت گردوند