هر بلایی سرم آمد دست به زانو نزدم
جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم
همه با هم وسط خطبه من خندیدند
نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند
روی دستم گل بی برگو برم را کشتن
رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن
حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود
کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود
***
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم
و خدا مُهر قبولی زند این قربان را
}{}{}{}{}{}{}{
میرزای قمی
بریم در خانه یه آقازاده ای که امام زمان هم براش گریه کرده...
همون آقا زاده ای که علمای بزرگ به او ارادت خاصی داشتند..
میرزای شیرازی سالی ۱۰ روز روضه میگرفت و فقط میگفت روضه علی اصغر بخوانی.
میگفت چرا؟
میفرمود همه شهدا جنگیدن و شهید شدند امام بچه فرصت نکرد دستش و از قنداقه بیرون بیاره.
هر کس دست به دامن این آقا زاده بزنه ناامید نمیشه
باب الحوایجه-خیلی آبرو داره...
(روضه)
دو تا مقتله ، یکی میگه وقتی دم در خیمه بچه رو اومد ببوسه تیر زدن...
اما اونی که مشهوره ، آورد وسط میدان یه مقدار بردش بالا اونایی که عقب بودن گفتن حسین قرآن آورده رو دست گرفته ، گفتن نه ؛ یه طفل شیرخواره ست ... یه وقت دیدن علی افتاد به تلزی ، دست و پا میزنه ، گوش تا گوش علی رو پاره کرد ، تیر دشمن ...
خدا به چشماتون برکت بده و به اشکاتون برکت بده ...
مختار خروج کرد ، وقتی به امام سجاد خبر دادن ، گفتن آقاجون مختار خروج کرده قتله ی کربلا رو میکشه ، حضرت اصلا نپرسید کی ، کجا ، چی کار کرده ..." فرمود حرمله کجاست؟؟؟ حرمله رو گرفتن یا نه ؟؟؟ آقا، یه دفعه سراغ حرمله رفتید؟!!فرمود نمی دونید چه داغی به دل ما گذاشت .... اشک بابامو درآورد .... شما نمیدونید حرمله ،بادل ما چی کرده.میگه قتله ی کربلا رو گرفت مختار بهش گفت کارکردی حرمله گفت و قتی از کوفه به کربلا می رفتم سه نوع تیر با خودم میبردم تیرهایی که ساده بودند تیرهایی که زهر آلود بودند و تیرهایی که ۳ شعبه بودند و زهر آلود که از اینها سه عدد با خودم بردم یکی از آنها را به قلب حسین زدم یکی از آنها را به چشم عباس زدم و یکی از آنها را به گلوی طفل شش ماهه حسین زدم دوستان حرمله میگویند وقتی میخواست علی اصغر را بزنند چند لحظه حرمله صبر کرد گفتند چرا صبر کردی گفت با خودم گفتم این تیر سه شعبه که مردهای جنگی را از پا می نشاند با این گلوی نازک چه خواهد کرد نانجیب جایی هم بود دلت برا حسین بسوزه ؟ گفت امیر امان میدی؟ گفت امان میدم؟آتیشت میزنم ، گفت امیر ، فقط یه جا دلم برا حسین سوخت ، دیدم قنداقه ی خون آلود علی رو به دست گرفته ...
هی چند قدم رو به خیمه میره ...
سر تکون میده بر میگرده ...
دیدم حسین مستاصله ...
خدا هیچ کسی رو مستاصل قرار نده ...
حسین یه راه پیدا کرد ... پشت خیمه با قلاف شمشیرش زمین و کند ، قنداقه رو میان خاک گذاشت ... یه نفر دوید تو خیمه گفت رباب بیا ... برا آخرین بار بچه ت رو ببین ، حسین داره بچه تو دفن میکنه .... یه وقت دید بالاسرش یه خانمی داره به سر و صورت میزنه،صدا زد آقا، اجازه من یه بار دیگه علی مو ببینم .....حسین .....
کسی چون من گل پرپر نبیند
گلوی پاره اصغر نبیند
به دست خویش کندم قبر او را
که این قنداقه را مادر نبیند