روزی ناصرالدین شاه با امیرکبیر به مازندران می رفتند.
شاه در نزدیکی مقصد سر از پنجره کالسکه بیرون کرد و دریا را دید
از کالسکهران سوال کرد ، که آن آب کجاست؟
کالسکه ران که فردی چاپلوس بود ، گفت: اعلی حضرت ، آن دریای خزر است که خدمت شما مشرف شده
ناصرالدین شاه سری از خوشحالی و تشکر همراه تبسم تکان داد.
امیرکبیر هم سری از روی ناراحتی تکان داد. ناصرالدین شاه با تعجب علت ناراحتی امیر را پرسید؟
امیرکبیر گفت : بدبخت شد ولایتی که والی و مسئولش به جای شنیدن مشکلات و حرف انتقاد ، عاشق شنیدن این همه دروغ و چاپلوسی و تملق شد ...
.