گر بنا نیست که نوبت به گدایان برسد چه نیازیست که دگر این همه مهمان برسد چند روز است که من پشت درم رحم کنید یک نفر نیست به داد منِ گریان برسد گاه گاهی به خودم گریه‌کنان می‌گویم کار و بار تو بنا نیست به سامان برسد آن‌که یک شهر درِ خانه به رویش بستند بهتر آن است که با حال پریشان برسد دامن لطف شما قسمت هر کس نشود کاش این دست بر آن گوشه‌ی دامان برسد من برای همه‌ی شهر حرم می‌گیرم بِگذارید که پایم به خراسان برسد دوست دارم دَم آخر که شهادت خواندم قبل رفتن به لبم ذکر رضاجان برسد یاد آقای خراسان دو سه خط روضه بخوان و ثوابی هم اگر هست به ریّان برسان ریّان ابن شبیب جدّ ما رو غریب گیر آوردن ریّان بن شبیب آب و واسه حبیب دیر آوردن تو شیب گودال سرازیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد آخ ته گودال زمین‌گیر شد حسین پیر شد حسین پیر شد خواهرت رفت ولی موقع رفتن می‌گفت یک نفر کاش به دادِ تن عریان برسد