✅ واحد حضرت ام البنین سلام الله علیها
1️⃣ بند اول
يه مادر كه عمرش تمومه ولي غصه داره
يه مادر كه واسه شهيداش داره خون ميباره
شب و روز نداره هميشه چشاش غرق اشكه
روو سينش يه داغه كه اين داغ فقط كار مشكه
نگاهش پر از حرفه با زينب اين مادر دلخون
ميگه تا سحر اي خدا پيشم عباسو برگردون
يه روزي چهار تا پسر پهلوون شير نر داشتم
حالا موندم اينجا غريبونه و مات و سرگردون
خيلي اين شبا بي تابم
عباسم كجايي مادر
اي ماه منيرِ خيمه
اي فرمانده ي آب آور
(عباسم كجايي مادر )
2️⃣ بند دوم
شنيدم كه رفتي تا شايد عطش كم شه مادر
شنيدم كه مشكت پر از آب شده واسه اصغر
نه مشكي نه دستي غرورت شكست عباس من
شنيدم كه تير يه نامرد رو سينت نشست عباس من
الهي بميرم كه بي دست با سر افتادي مادر
شنيدم كه رو پاي زهرا تو ام جون دادي مادر
خجالت زدم از رباب و سكينه نشد اخر
كه سيراب بشه اون كوير لباي علي اصغر
حالم رو خودت ميدوني
دلتنگم دماي اخر
از وقتي كه تو جون دادي
دق كردم نبودي مادر
(عباسم كجايي مادر )