منی كه روز و شب از اشك چاره می نوشم
دلم گرفت از این روزهای خاموشم
فراغتی كه فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی كه
رسد ز كعبه انا المهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم كرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دست های سینه زنم
گرفته زانوی غم در میان آغوشم
هزار شكر كه این چند ساله عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه كنِ روضه های مادر توست
كنار تربت زهرا مكن فراموشم