شھید‌آࢪمان‌‌علے‌وردے‌
.'🕊🤍'.
یکبار قرار بود با بچه ها برویم موج های آبیِ نجف آباد. سانس استخر از هشت شب شروع می شد تا دوازده. . . به بچه های گروه پیام داد که: نماز رو چکار کنیم؟ ساعت هشت و نیم اذونه. . . جواب دادم: تو بیا، بالاخره یه کاریش می کنیم گفت: شرمنده من نمازم رو می خونم بعدش میام. . . گفتم: همه باید سر ساعت هفت و نیم جلوی استخر باشن اگه دیر اومدی؛ باید همه رو بستنی بدی . . . ! قبول کرد؛نمازش را خواند و بعد هم به عنوان جریمه همه را بستنی داد.‌..:))