شهادت امام جواد علیه السلام شاعر جناب سازگار به ديوار قفس بشكسته‌ام بال و پر خود را زدم تنهاي تنها ناله‌هاي آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشي دارم كه آبم كرده و آتش زدم پا تا سر خود را قفس را در گشوده، صيد را آزاد بگذاريد كه در كنج قفس نگذاشت جز مشتي پر خود را كنيزان لحظه اي آرام، شايد بشنوم يكدم صداي نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را لبم خشكيده يارم گشته قاتل حجره در بسته مگر با قطره اشكي تر نمايم حنجر خود را بزن كف، پايكوبي كن، بيفشان دست، امّ الفضل كه كشتي در جواني شوهر بي ياور خود را بيا و اين دم آخر به من ده قطرۀ آبي كه خوردم سال‌ها خون دل غم پرور خود را چه گوئي اي ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه كشتي شوهر خود را اجل بالاي سر، من در پي ديدار فرزندم گهي بگشوده‌ام گه بسته‌ام چشم تر خود را به يا شعله هاي نالۀ ابن الرّضا (ميثم) سزد آتش زني هم نخل، هم برگ و بر خود را