یار ما هر نیمه شب که بر سر سجّاده است آنقدر آقاست یاد قوم نوکر زاده است گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه نیست ما نمی‌خواهیم ورنه لطف او آماده است گریه هایم کم شده یعنی که بی برکت شدم بی حیایی من آخر کار دستم داده است به دل سنگی من این حرف ها سودی نکرد حلّ کار سنگ، کی در طاقت سمباده است امر مولا روی چشم و نهی مولا روی چشم کار سختی نیست أصلا، عبد بودن ساده است در تمام سال‌ها من فکر خود بودم ولی او دم خیمه به شوق دیدنم اِستاده است فاطمیه جمع را یک کربلا مهمان کنید قلب ما سینه زنان در به در آن جاده است بوی دود از خانه مولا به عالم میرسد بوی دود از چادر آن بانوی آزاده است «سید پوریا هاشمی» @Arshiv_Gholam