ألا ای مظهر جود خدایی
جوادی حضرت ابن الرّضایی
تو عبداللّهی و آقای مایی
کرامت از شما از ما گدایی
دو دست خالی آوردم برایت
سلام آقای من جانم فدایت
نه دنبال غذا و آب و نانم
نه محتاج عطای دیگرانم
به تو وابسته ام دیگر نرانم
خدا میخواست من سائل بمانم
خودش فرموده تو باشی مرادم
به دستور رضا عبدالجوادم
کرم تو، جود تو، دست گدا من
وفای دائمیْ تو، بی وفا من
خطاپوشی تو و پُر مدّعا من
به تو بدکرده ام آقا تماماً
ولی به رو نیاوردی تو أصلاً
مرا بی آبرو کردی تو؟ أصلاً
نه دنیا، نه طلا میخواهم از تو
به جای آن ولا میخواهم از تو
پر از دردم دوا میخواهم از تو
برات کربلا میخواهم از تو
اگرچه جلد بام کاظمینم
فدایی فدایی حُسینم
دوباره ماجرای حجره با زهر
دوباره دردها را شد دوا زهر
زمین زد بی کسی را بی هوا زهر
چه میخواهد ز آل مصطفی زهر
کشید از سینه اش آتش زبانه
امان از غربت مردی به خانه
میان پایکوبی دست و پا زد
زمین که خورد مادر را صدا زد
دو دستش را به خاک حجره تا زد
گریز روضه را به کربلا زد
به فکر روضهی خَدّالتّریب است
شبیه جدّ عطشانش غریب است
خودش غمگین ولی این قوم شادند
غرورش را به زیر پا نهادند
برای کشتنش در اتّحادند
بمیرم آب هم دستش ندادند
ملائک آه از دل می کشیدند
کنیزان آه نه کِل می کشیدند
به روی بام رفت و نیمه جان داشت
لبی زخمی و جسمی ناتوان داشت
خدا را شکر أمّا سایبان داشت
حفاظی زیر بال کفتران داشت
کفن شد پیکرش الحمدللّه
نبوده خواهرش الحمدللّه
«سید پوریا هاشمی»
#شعر
#مناجات_و_روضه
#مدح_و_روضه
#امام_جواد
@Arshiv_Gholam