ابلفضلی پاهام نمیکشید بکشم عقب
چشم از ضریح نمیتونستم بکشم فک کنم فقد ده دقه هی میرفتم عقب باز برمیگشتم
بد به زور دل کندم با هزار جور قولو قرار که نشه دیر بشهه ها دوری
اومدم تو بین الحرمین
نشستم وسط وسط مداحی گذاشتم برای چند لحظه اصلا نفهمیدم چیشد من کجام