پسرعمهی مادرم شهید شده بود و کلی هم سر مزارش گریه زاری کرده بودن، ییهو دیدن با اولین گروه آزادهها زنده برگشت :)))
کل خیابان کرمان، م شکوفه (دروازهدولاب تهران) شلوغ بود و همه اومده بودن استقبال آزاده و جای سوزنانداختن نبود، بعد ماها که فامیل بودیم با محمدآقا (آزاده) رفتیم خونهی عمه مادرم
وسط پذیرایی نشسته بودم که دیدم یهو مردها پاشدن رفتن زیر زمین خونه ولی من رو نبردن
زیرزمین بزرگی بود که حمام و ... هم توش بود.
کنجکاو بودم ببینم چه خبره ولی کسی راهم نمیداد و از درب زیرزمین فرستادنم بالا، بعد که اومدن بالا از حرفهاشون فهمیدم که رفتن توی زیرزمین جای شلاق و شکنجههایی که روی تن محمدآقا بوده رو ببینن!
محمد بعدا کارمند آتشنشانی شد و باز بارها و بارها زد توی دل خطر و ترسی از چیزی نداشت.
محمد آقای ما برگشت اما؛ فکرم الان هم درگیره اینه که خانوادهمون سر قبر کدوم بنده خدایی بجای محمد گریه میکردن؟
چه پدر/مادری چشم به راه برگشتن پسری بود که هیچوقت نه برگشت و نه پیکری بدستش رسید:)))
#کتابدار
_عروهالوثقی