ارسالی اعضا
چند روزی بود
دختر ۱۷ ساله ام ریحانه گوشه گیر
وغمگین بود هر چیم از زیر زبونش میخواستم بکشم که چش شده هیچی نمیگفت تا اینکه یه روز عصر
دوستش اومد دم در خونمون و به بهانه درس و کتاب یه ربعی باهم حرف زدن.
همون شب تا صبح ریحانه
از درد به خود میپیچید.صبح روز بعد وقتی دستشویی تمیز میکردم با دیدن چیزی که
داخل سطل آشغال بود با تمام توانم جیغ زدم....
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خدا سر هیج دختری نیاره😭😔
این داستان از زبان
دکتر جراح دختر بیان شده و واقعی است...