🌱 مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌ های شهر می‌فروخت ، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌ های یک کیلویی می‌ساخت ، مرد آن را به یکی از بقالی‌ های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید ، روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند ، هنگامی که آنها را وزن کرد ، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود ، او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت : دیگر از تو کره نمی‌خرم ، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن کره ها ۹۰۰ گرم است ، مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت : ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم . ╭┅────────────┅╮ ➜ @Ashab_313_almahdi ↲ ╰┅────────────┅╯