من دختر حسینم عمه جان زینب گو کوفیان نزنندم سیلی عمه زمین کربلا محنت انگیز است از خیمه گه تا قتلگاه درد و غم خیز است خون گریند آسمانها بر اهل بیت طاها عمه جان گو کوفیان نزنندم سیلی نزنندم سیلی افتاده در دریای خون جسم بابایم از تازیانه شد کبود جمله اعضایم عمه ز پا فتادم، یکدم برس به دادم عمه جان گو کوفیان نزنندم سیلی نزنندم سیلی ای دختر مولای دین عمه جان زینب بر کوه صبرت آفرین عمه جان زینب کن ای همای رحمت از کودکان حمایت عمه جان گو کوفیان نزنندم سیلی نزنندم سیلی اعدای دین با کعب نی جسمم آزردند کندند گوشواره از گوش من بردند خون می رود ز گوشم،از چهره روی دوشم عمه جان گو کوفیان نزنندم سیلی نزنندم سیلی شاعر: حاج حبیب الله معلمی ‌استادآهنگران