رباعیات علوی
بر كون و مكان نقطه آغاز على است
در كار خدا آيت اعجاز علىاست
بر دامن او دست توسل بزنيد
اى خسته دلان رخصت پرواز على است
بر مادر دهر چون تو فرزندى نيست
فردى به خدا ، تو را همانندى نيست
ذكر لب شيعه يا على باشد و بس
دل چسب تر از نام تو سوگندى نيست
در لطف ، كسى به پاى مولا نرسد
اى واى اگر به داد دلها نرسد
پرونده ما وبال گردن گردد
با دست على اگر به امضا نرسد
سوداى بهشت هر كه در سر دارد
بايد كه قدم به راستى بر دارد
آسان گذرد از پل لغزان صراط
هر كس كه به دل ولاى حيدر دارد
عمرى است كبوتر نجف گشته دلم
بر گوهر مهر او صدف گشته دلم
ساقى است على به كوثر عشق ، كز او
سرمست شراب «لاتَخَف» گشته دلم
از «عين» على عشق عيان است مرا
در «لام» على لطفِ بيان است مرا
در «ياى» على يم ولا مى جوشد
نام خوش او ورد زبان است مرا
آنكس كه ز جان غرق تمناى على است
بيگانه ز خويش گشته،جوياى على است
پرونده او روز توان سوز حساب
امضا شده با دست تواناى على است
بر عدل و كرم مرز تلاقى است على
در جام خدا جرعه باقى است على
لب تشنه كسى نمى رود از لب حوض
بر كوثر ناب عشق ساقى است على
تنپوش عدالت و صفا در بر داشت
باغ دل او ز عشق و ايمان بر داشت
آفاق شد آكنده ز عطر صلوات
وقتى كه درِ قلعه ى خيبر بر داشت
کمیل کاشانی