هدایت شده از 
سوت و کور است خانه بی‌مادر سفره‌ی خشک نان خبر دارد روشنای چراغ بی جان است سایه‌ی ناتوان خبر دارد شب سرد وداع، بی روزن دیده‌ی خون‌فشان و غسل و کفن مثل جان کندن است دل کندن گریه‌ی بی‌امان خبر دارد بغض در اشک و خون شناور را شیون بی‌صدای حنجر را چادر خاک خورده می‌داند کوچه‌ی بی‌زبان خبر دارد در هجوم حصار می‌میرد بی‌نسیم بهار می‌میرد یاس پهلوی خار می‌میرد قیل و قال خزان خبر دارد معنی خون و آتش و در را آه مادر، نگاه دختر را پهلوی ضرب دیده می‌فهمد ترک استخوان خبر دارد تا دم روزگار مسموم است عشق هرجا که هست مظلوم است از عروج شبانه معلوم است مدفن بی‌نشان خبر دارد می‌شود ماجرای غربت را از فدک تا کنار علقمه دید جگر شرحه شرحه می داند ضربه‌ی خیزران خبر دارد... ------------------------------------- خادم اهل بیت کمالی