های خوانده شده در این آواز دوش می آمد و رخساره برافروخته بود آواز شور، شعر از حافظ (درآمد شور) دوش می آمد و رخساره برافروخته بود دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود (جمله اول رضوی) رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی جامه یی بود که بر قامت او دوخته بود (جمله دوم رضوی) گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود (عاشق کش و تحریر نغمه) جان عشاق سپند رخ خود می دانست جان عشاق سپند رخ خود می دانست و آتش چهره بدین کار برافروخته بود (سلمک) گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانش نظری با من دلسوخته بود (قرچه) دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود (رضوی و تحریر جواد خانی) کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل آخ کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود (حسینی) یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود (فرود) گفت وخوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود، ز که آموخته بود استادشجریان