دَرمدح حَضَرَت علی علیه السلام «درولادت مولا» شب میلاد دلَم دَرحَرَم توست عَلی شُکرللَّه که بدوشَم عَلَم توست عَلی نَفس گَرم مسیحا زدَم توست علی حکمَت نون وقَلَم اَزقَلَم توست علی سَرِ ناقابلم خاکِ قَدَم توست علی شَب میلاد تودَرسینهٔ من شورونَواست 2 قبله گاه دل عُشاّق تواَیوان طَلاست 2 اَنبیاء هَم به ولای توسَراَفراز شُدَند دَرحَرَمخانهٔ قُدس آینهٔ راز شُدَند یاعَلی گفته وسَرچشمهٔ اعجاز شدند بامَلائک هَمه جاهَمدَم وهَمراز شدَند هَمه دَرلَشگر توحیدتوسَرباز شدند کَعبه درتاب وتَب آمَدَنَت می سوزَد2 دیده بَر راه توای شاه کَرَم می دوزَد 2 آدَم اَزروز اَزل دَست بدامان توبود نوح دروَرطهٔ طوفانی طوفان توبود گَردش چرخ هَم ازگَردش چشمان توبود آفَرینش بخدا واله وحیران تو بود مُرغ شَب تابه سَحَر مَست وغَزَلخوان تو بود بادهٔ عشق تودَردَست ملَک افتاده 2 نَظرلُطف توبرچَرخ وفَلَک افتاده 2 مِهر ومَه آینه دار رُخ زیبای توأند هَمهٔ اَرض وسَماء غَرق تَماشای توأند هَمگی سَرخوش ازجام تَوَلاّی توأند باده نوش می عشق اَزیَم صَهبای توأند دیده بَردَست تودارَند به تَمَناّی توأند توکه هَستی که چنین دَردل ما جاداری 2 «آنچه خوبان هَمه دارَند توتَنها داری» 2 کعبه دَرتاب وتَب عشق توهَم می سوزَد وَاَزاین گَرمی عشق تو حَرَم می سوزَد خواستَم اَزتو بنویسَم قَلَم می سوزَد پیش جود وکَرَم تو کَرَم می سوزَد سَرخوش اَزبادهٔ عشقَم سَرَم می سوزَد رَدّ شَمس اَست زاعجاز مَسیحائی تو 2 خاک رازَرکُند این دیدهٔ دَریائی تو 2 توهَمان مَعنی قُرآن پَیَمبَر هَستی صاحب فَضل وکَرَم ساقی کوثر هستی بعداَحمَدزهَمه خَلق توبهتَرهَستی حیدَرصَفدَری وفاتح خیبَر هَستی اولیاء رابخدا سَیدّوسَرور هَستی دل ما خورده گره باسَرزُلف توعَلی 2 نام تو درحَرَم قُدس بُوَد ذکر جَلی 2 شیر درمَعرکه اَزهیبَت تو می تَرسید مَرهَب اَزبُردَن نام تو بخود می لَرزید ذوالفقار توچو بالای سَرَت می چَرخید دَست وسَربود که اَزخَصم جدا می گَردید دوزَخی بوداَگر باتوکَسی می جنگید زِرِهَت هیچ زمان ای شَه دین پُشت نَداشت 2 دَرخیبَر طاقَت یک سَرِ اَنگُشت نَداشت 2 شَهرعلم نَبَوی راتو دَری یا حیدَر اَزسَلاطین دوعالَم توسَری یاحیدَر شَجَرباغ ولا راثَمَری یا حیدَر بانگاهی زهَمه دل بِبَری یاحیدَر بَرمن اَزراه کَرَم کُن نَظَری یا حیدَر عیدی اَزدَست توای شاه کَرَم میخواهَم 2 شب میلاد زتوطوف حَرَم می خواهَم2 هَرکه دَرعالَم نورانی زَر گُفت عَلی دل بدَریا زَدو اَزسوز جگَرگفت عَلی حیدَری گَشت وبصَد دیدهٔ تَرگُفت علی قَلَم نور بهَرصبح وسَحَرگفت عَلی موسی اَزطورکه آمد بنَظَرگفت علی قُل هُوَاللّه واَحَد باغ بَهار علی است 2 نور اَللّهُ الصَّمَد آینه دار علی اَست مادَرم شیر بمن داد وزجان گفت علی پدَرَم با دل وبا جان وزبان گفت علی وَمُوذّن بدوصَداَشک روان گفت علی بَرسَرمأذنه هنگام اَذان گفت علی پیرمیخانهٔ عُشاق جَهان گفت عَلی نام حیدَرگره اَزکارجَهان وامیکَرد 2 نَفس گَرم علی کار مَسیحا میکَرد 2 خسروی فر @Asheghane_hazrat_zeynab