نامه از معشوق آورده‌ست، کِسوَت را ببین مبدأ تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دزد را کِی می‌سپارد یک نفر دست شُرِیح کودکانش را به دستش داد غربت را ببین دستگیرِ هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسارت وارد بزم عُبِیدُالله شد روی گرداند از حرامی‌ها برائت را ببین در اسارت وارد بزم عُبِیدُالله شد مثل دختر عمه، خود زینب، شباهت را ببین آب آوردند و خونش در درون کاسه ریخت تشنه‌لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه می‌بیند تماشا را نِگر گفت بنویسید برگردند وصیّت را ببین شد سرش دروازه را آذین بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش، زیارت را ببین