اگرچه غربت من، در نگاه پنج تن است
پی قلافِ دو پلکم، سلاح اشک من است
تمامِ لشکرِ مژگانِ من فدای حسین
زدم به خانهء خود پرچم عزای حسین
اسیر بودم و یک لحظه کم نیاوردم
به اسم مجلس روضه، قیام ها کردم
علاج چشم پر از خون من فقط گریه است
دوای زخم شه بی کفن فقط گریه است
هنوز مضطربم، تیر می کشد جگرم
هنوز هول حرم داشت، کشته شد پدرم
یکی نبود که حرمت ز ما نگهدارد
هنوز نعرهء قاتل مرا می آزارد
کسی که زینت دوشِ نبی اعظم بود
درست ساعت سه، سرنگون و درهم بود
نشست روی تن او هزار تا حربه
زدند روی قفایش دوازده ضربه
عبا عمامه به تن داشت، عامیان بردند
لباس پارهء او را حرامیان بردند
سرش مقابل من بود، زیر و رو کردند
به زور، در دهنش نیزه را فرو کردند
چه ها گذشت در این ماجرا به خواهر او
تنور رفت که چیزی نماند از سر او
چگونه آب بنوشم؟ حسین، عطشان بود
سه روز، پیکر او رویِ خاکِ سوزان بود
دعا به غیرت و آه ِ یک عده زن کردم
تن بدون سرش را خودم کفن کردم
گلایه کردم از آن خود و جوشنی که نداشت
عبای پاره کشیدم به گردنی که نداشت
اگرچه غربت بابا نرفته از یادم
ز کوچه رد شدم و یاد کوچه افتادم
امان ز کوچه و سیلی، مواجهه با مُشت...
محله های یهودی زنان ما را کُشت
کنار نیزه و محمل چقدر رقصیدند
عروس فاطمه را بی نقاب می دیدند
رسیده جان به لبم، عمه روضه خوان من است
دوباره نالهء اَلشّام، بر زبان من است
#محرم
#امام_سجاد_ع