بنام خدا زبانجال_حضرت_زینب_س روز اربعین "" "" "" "* زینبم من آمدم در کربلا غوغا کنم آمدم این دشت را بااشک‌خود دریا کنم داغ هجرانت فکنده شعله برجانم أخا رخصتی ده تا دمی منزل در این مأوا کنم چه بلاها که ندیدم کو به کو تا کربلا آمدم راز دلم را بر تو من افشا کنم من‌ ز نامردان گرفتم جامهٔ صد پاره ای آمدم این جامه را بر تو أخا اهدا کنم جان به لب گشتم به جان مادرم زهرا حسین آمدم تا در بَرت آرامشی پیدا کنم دیدم آندم که رقیه همچو گل پژمرد ومرد آمدم صحبت از آن نیلوفر رعنا کنم همچو زهرا مادرم از ضرب سیلی جان سپرد آمدم بر غصه و آلام او ایما کنم خود مزارش کندم و؛ خود هم نهادم برمزار تانفس دارم به یادش آه و واویلا کنم معجرم بر اوکفن شد در دیار شوم شام غصه ای دارم به دل ازگفتنش پروا کنم شد لبالب کاسه ی صبرم به شام پر بلا آمدم در این سرا بزم عزا برپا کنم شد بهار عمر من بعد از علی اکبر خزان دوست دارم در کنارت مرگ را پیدا کنم مُردم آن دم که ابوفاضل نیامد از فرات آمدم تا در برت صحبت از آن سقا کنم می‌رسد برگوشم هرآن ناله های اصغرت آمدم تا صحبت از آن طفل مه سیما کنم یاحسین من تاقیامت دل غمین قاسمم آمدم تا یادی از قاسم در این صحرا کنم 🖊شعر:مسلم فرتوت فاخر