سبک ای نامت در دل و جان ... آتش زد زهر جفا ، بر دل من ، بیا بیا زینب آور تشتی به برم ، ای خواهرم ، بسوزم من در تب پاره پاره شد جگرم زهر کینه زد شررم همسرم قاتلم شده یکدمی بنشین به برم بیا ببین زینب رسیده جان بر لب ز زهر کین بنگر بسوزم من در تب ( حسن حسن جانم ، حسن حسن جانم )۲ گشتم راحت دگر از ، رنج غم و ، ز دیدن اغیار چشمم دیگر نَفِتَد ، بار دگر ، بر آن در و دیوار وای جگر آمد به دهان می روم دلخون ز جهان می روم من شکوه به لب نزد مادر گریه کنان غریب و خونجگرم ببین تو چشم ترم بگو حسین آید به مُردنم به برم (حسن حسن جانم ، حسن حسن جانم )۲ یا زهرا مادر من ، جسم حسن ، ز کینه شد گلگون آتش افتاده به دل ، از غم او ، نشسته دل در خون شد خدا گلگون کفنش تیرباران شد بدنش جای گل ها تیر عدو شد ز کینه زیب تنش فغان و واویلا از این غم عظمی که مجتبی مسموم رود از این دنیا (حسن حسن جانم، حسن حسن جانم)۲