آغاز سال تحصیلی به همکاران محترم و دانش آموزان عزیزم مبارک من در کلاس خوبت آن روز طعم محبت راچشیدم ازعشق پرسیدم نشانی رنگ خدارا درتو دیدم درآن کلاس روشن تو با قاصدک گفتم ترانه با لهجه سبز قناری شعری سرودم عاشقانه درقعرچشمان سیاهت یک قصرزیباساختم من رفتم به شهر قصه هایت دل را درانجا باختم من وقتی نگه کردم به چشمت دیدم طلوعی آسمانی دل باتپش فریاد می زد ای کاش باز اینجا بمانی آنگاه که ای مهربانم دستی کشیدی بر سرمن گلهای احساسم شکوفا شددرمیان باغ وگلشن وقتی صدایم کردی آنروز پهلوی تخته با محبت بر گونه هایم گل درخشید گل کرد بین ما که صحبت ان روز گفتی از خدایم از انکه با من آشنا بود آنجا ملک پرواز می کرد آنجا طنین یا خدابود بر دفتر مشقم نوشتی با خودنویست یادگاری گفتی همیشه باخدا باش تازندگی رایابی آری امروز درصحن کلاسم بوی تو آید بانسیمی گوید به من هشدارهشدار آن گوشه بنشسته یتیمی آن یک پدر دارد ولیکن اورا پدر همدم نباشد ازجسم مادر بهره منداست بهتر که مادر هم نباشد از اعتیادمادر او داند فقط او وخدایش از من خجالت می کشداو گوید صریحا حرفهایش من درمیان چشم هایش یک بغض بی اندازه دیدم بر روی پیشانی صافش خط چروکی تازه دیدم آن دیگری در سوی دیگر برهم نهاده چشم خسته بر روی تخته روبرویش یک دار قالی نقش بسته فرمول های درس شیمی چون پتک آید برسراو باید کلامی تازه آورد تا جای گیرددرسر او آن دیگری با شیطنت ها گوید به من کمبودخودرا چون مرغکی از قید رسته هی می پرد اینجا وآنجا من در کلاسم بار دیگر نام خدا را بردم ان روز با خنده ای در را گشودم با خنده ای از درد جانسوز گفتم خدایا یاریم کن برلطف توامیدوارم بی شک دوپایم سخت لرزد وقتی نباشی در کنارم گفتم خدایا یاریم کن هستی برایم یار ویاور تنها معلم نیستم من نقشم دراینجا هست مادر یکبار دیگر در کلاسم ازعشق واز ایثار گفتم بر درس ها خطی کشیدم شعری دگر اینبار گفتم زینت کریمی نیا