🏴روضه حضرت محسن
با نوای حاج خلج🎙
آرزو داشتم، دُردونه ی من
چشم سرت و ببند،چشم دل تو باز كن، ببین فاطمه نشسته، گوشه ی خونش، كنار قبر محسن، داره حرف می زنه
آرزو داشتم، دُردونه ی من
گریه می كردی، صدات می پیچید
تو خونه ی من، دُردونه ی من
واست می خوندم، لالایی مادر
تا كه بخوابی سر می ذاشتی روی شونم
لالایی مادر
این خاكارو زیر و رو می كرد
كجایی مادر، نمی تونم بعد تو من ،زنده بمونم
كاشكی صداتو می شنیدم
باگریه ات از خواب می پریدم
اسم تو رو محسن می ذاشتم
چه آرزوها كه نداشتم
دوردونه ی من
برگ گل من، خزون گرفتی
مگه تو خوابم ،تو رو ببینم
كه جون گرفتی، خزون گرفتی
كاشكی می دیدم ،راه رفتنت رو
کاشکی میدیدم اون موقعی كه دست تو می گذاشتی رو زمین، منم بهت می گفتم ،پسرم یا علی بگو بلند شو
كاشكی می دیدم، راه رفتنت رو
آرزو داشتم ببینم، شكفتنت رو
اون روزای پا گرفتنت رو
كاشكی می دیدم، راه رفتنت رو
آرزو داشتم ببینم، شكفتنت رو
اون روزای پا گرفتنت رو
كاشكی علی می شنیده، بابا گفتنت رو
مدینه مردمش حسودن
نام خود را خصم داغ ننگ زد
دید بار شیشه دارد سنگ زد
مدینه مردمش حسودن
منتظر این روزها بودند
اینها نقشه داشتند، علی مو خونه نشین كنن، منو پهلو شكسته، بعد تورو بكشند
مدینه مردمش حسودن
منتظر این روزها بودند
غنچه ی ناشكفته پر پر
الهی كه بمیره مادر
بمیره مادر
▪️▪️▪️▪️▪️▪️