راز ونیاز محو شود در وجود تو
بر درگه خدا چو کنی التجا حسن
غرق سرور و وجد شود واژه ی دعا
هردم که واکنی لب خود بر دعا حسن
.
درگاه توست کعبه ی آمال قدسیان
خاک درت به چشم ملک توتیا حسن
تو سید شباب بهشتی که این سخن
فرموده بارها شرف انبیا حسن
.
بعد از پدر خلیفهٔ بر حق مسلمین
بر ماسوا ز جانب حق مقتدا حسن
صبر از صبوری تو به حیرت که خصم را
بنموده ای محبّ و مرید ای بسا حسن
.
شد در امان ز صلح تو جانهای شیعیان
ای جان شیعه جمله به جانت فدا حسن
افسوس بهر جیفهٔ دنیای دون و پست
بیگانه گشت با تو بسی آشنا حسن
.
آوخ ز سست عهدی یاران دلت شکست
نشناختند رسم و طریق وفا حسن
آخر به دست محرم نامحرمت شدی
مسموم زهر کین و ز محنت رها حسن
.
تا پاره پاره شد جگرت از شرار زهر
آتش فتاد بر دل آل عبا حسن
مظلومیت فکند شرر بر دل «حزین»
سوزند در عزای تو اهل ولا حسن
.
اما تو کان جود و عطایی به درگهت
بهر گدایی آمده این جمع یا حسن
با یک نظر حوائج اهل نیاز را
خواهی اگر ، کنی ز عنایت روا حسن
.