ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد (ص) / *بخش اول صوت* ویژه (ص) کربلایی سیدرضا نریمانی دیدن یکی داره در خونه رو میزنه٬ بی‌بی دو عالم اومد پشت در؛ تا در رو باز کرد دید مرد عربیه. فرمود چی میخوای؟ گفت اومدم پیغمبر رو زیارت کنم. گفت مگه نمیدونی بابام مریضه تو بستر افتاده؟ اجازه نمیده کسی بیاد عیادتش. رفت؛ دوباره در زد، برا بار دوم بی‌بی همون جواب رو بهش دادن. بار سوم که در زد پیغمبر فرمود دخترم کیه داره در میزنه؟ گفت بابا نمیشناسمش٬ یه مرد عربیه میخواد شما رو ببینه. تا این حرف رو زد، پیغمبر صدا زد دخترم به‌خدا برادرم عزرائیله.... اینجا پیغمبر میخواد به فاطمه‌ش بگه: ببین عزرائیل هم میخواد بیاد داخل خونه باید از تو اجازه بگیره.... اما من یه عده رو سراغ دارم اجازه که نگرفتن هیچ؛ هیزم آوردن، اول در خونه رو آتیش زدن. هی داد میزدن میگفتن علی بیا بیرون.... ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد با رفتنش صد قصه‌ی دیگر شروع شد دلشوره‌هایش یک‌به‌یک معنا گرفت و از آنچه می‌ترسید پیغمبر شروع شد در وقت دفن مصطفی٬ تنها علی بود ایام سخت غربت حیدر شروع شد گفتند با هم در سقیفه بی‌حیاها وقت تلافی کردن خیبر شروع شد بعد از پیمبر هرکسی هرچه شنیده باید بداند روضه از یک در شروع شد گفتند از بغض علی با یاد خیبر باید که آتش زد به این خانه به این در وقتی که آتش بر در و دیوار افتاد زهرا به دنبال دفاع. از یار افتاد