. می‌سوزد حاصلِ من قاتلِ من شد مَحرمِ سینه دشمنم همسرِ من من چو حسن اینجا چو مدینه کنجِ حجره می‌پیچم از سوزِ زهرِ عدو به خویش زهرِ کینه قلبِ مرا کرده یارب زار و پریش جان به لبم آورد صورتِ من شد زرد از زهرِ دشمن شد تنم ضعیف و سرد دمِ آخر زِ غمِ مادرم وُ آن کوچه می‌گویم می‌چکد اشکِ من و یادِ در و سینه و پهلویم چشمم از شدّتِ ضعف تار وُ شده دگر نمی‌بینم مجبورم مثلِ علی گوشه‌یِ این حجره وُ بِنْشینم استخوانِ گلویِ من همدم و مونسم شده ناله‌هایِ هادیِ من گرمیِ مجلسم شده به یادِ کرب‌وبلا خورده تَرَک این لب گویم به آه و نوا وای از دلِ زینب وای از روزی که سرِ دلبرِ من بریده بر نِی رفت ناموسِ حضرتِ حق بی معجر وُ به مجلسِ مِی رفت ✍ .👇