. علیه السلام کربلایی [بند اول] پریشونِ پریشونم من از بچگی عین رقیه خیس بارونم پریشون پریشونم من از چهار سالگی همیشه روضه میخونم پریشون پریشونم خودم دیدم، هوا مه شد غروب روز عاشورا یه دختر زیر پا له شد خودم دیدم، غریبونه سنان آتیش آورده خیمه هامون و بسوزونه وای از خار پا های رقیه پنجه اش و انداخت خولی بین مو های رقیه وای زخم دست های رقیه از خدا خواستم که اونجا جون بدم جای رقیه 🖤🖤🖤 [بند دوم] بیابون بود و صحرا بود اونجایی که من بودم صدای نعل اسبا بود دیدم خنجر، نمیبُره خودم دیدم که از سرنیزه ها خون میکنه شره خودم دیدم، لگد میشد خودم دیدم که مرکب از تن شیش ماهه در میشد .👇