۳۱ (روز عاشورا) بر یاری دین خدا،رود سوی میدان گردد حسین قربان زینب رود دنبال او،با دیده ی گریان گردد حسین قربان بنموده نور حق حسین،از لطف یزدانی جنگ نمایانی رخشان شده روی امام،همچون مه رخشان گردد حسین قربان از ظلم و کینه و جفا،حسین شده تنها اسیر دشمن ها اهل حرم در خیمه ها،در آه و در افغان گردد حسین قربان شد تیرباران پیکرش،از کینه ی اعدا از ظلم دشمن ها مانده عزیز فاطمه،در عهد و در پیمان گردد حسین قربان با سنگ کینه دشمنش،زد بر جبین او زینب غمین او افتاده بر روی زمین،اسطوره ی ایمان گردد حسین قربان نور دو چشم مرتضی،افتاده روی خاک با پیکر صد چاک شمر لعین سویش دوید،با خنجر بران گردد حسین قربان بنشسته روی سینه اش،خنجر کشیده شمر رأسش بریده شمر غرقه به خون افتاده است،با پیکر بی جان گردد حسین قربان تشییع جنازه گشته است،فدایی مکتب زیر سم مرکب زینب بدید این صحنه را،با دیده ی گریان گردد حسین قربان